اگر پارچهای را بی الگو ببرند و بدوزند، معلوم نیست به تن چه کسی راست خواهد آمد. اگر نابینا باشد و چنین کند، بر او حرجی نیست، اما بینا و هوشیاری را که الگو داشته باشد، اما بی حساب ببرد و بی کتاب بدوزد، نمیتوان بخشید. او ضامن مالی است که تلف کرده است. این حکایت ماست؛ مایی که در هر ساحت، الگوهایی تمام داریم، اما زندگی مان ناقص میماند؛ مایی که امام داریم، اما نتوانسته ایم رفتاری در قاعده امت برای خود داشته باشیم.
این هم دقیقا کفران نعمتی است که در زندگی و سرای دیگر باید پاسخگویش باشیم. ببخشید که قلم در هنگام شادباش به این سو رفت. مبارکمان باشد عید میلاد امام کاظم علیه السلام، اما همین «کاظم» بودن امام را که میخوانیم و در خود نگاه میکنیم و سراغش را میگیریم و کم مییابیم، قلم را به فغان میکشاند. جامعهای که امامی، چون حضرت کاظم (ع) دارد، حق ندارد به نابردباری تن دهد. مگر نه اینکه ما را تکلیف، زیستن به شیوه و سلوک امامت است؟
پس تأسی به حضرت کاظم (ع) در کجای زندگی ما باید نمود پیدا کند؟ بخوانیم گزارشهای تاریخی را؛ دلیل ملقب شدن امام هفتم شیعیان به کاظم، این بود که خشم خود را کنترل میکرد. در برابر ستمهای ظالمان (بر خویش) صبر میکرد و کظم غیظ مینمود. خشم خود را در برابر کسانی که به او بدی میکردند، فرو میبرد.
ازجمله گفته شده است شخصی در حضور امام کاظم (ع)، به امام علی (ع) توهین کرد. همراهان امام خواستند به او حمله کنند، اما امام مانع شد و سپس به مزرعه آن مرد رفت. رفتار و عطای امام به آن فرد باعث شد تا او پشیمان شود و خود را به مسجد برساند و با دیدن امام به قرائت آیه۱۲۴ سوره انعام برخیزد که: «الله أَعْلمُ حَیْثُ یَجْعلُ رِ سَالَتَهُ»؛ «خدا بهتر میداند رسالتش را کجا قرار دهد.» امام با کاظم شدن، بن بست را میشکست و حق را عیان میکرد. حال از ما باید پرسید که به چه شیوهای سلوک میکنیم که وضع زندگی ما در ترازی که باید نیست.
نمیخواهم به آمارهای جهانی درباره عصبانیت استناد کنم. حتی به آمار پزشکی قانونی خودمان و آمارهای صدهاهزارنفری نزاعها و افزایش سهم زنان که نماد مهربانی اند هم تکیه نمیکنم. حرف من این است؛ جامعهای که امامش قهرمان مهار خشم و پهلوان گذشت است، نباید مردمانش دست در یقه هم، مشت کنند. کاظم بودن به زندگی فردی و اجتماعی نظمی شایسته میدهد.
باید با تأسی به امام موسی بن جعفر (ع) در زندگی خود نظام سازی کنیم. همان امامی که عالم بزرگوار، محمدحسین غروی اصفهانی، درباره اش چنین سرود: «فلا و رب العرش لولا الکاظم/ لم یک للدین الحنین ناظم»؛ «سوگند به پروردگار عرش اگر کاظم نبود، دین حنیف ناظمی نداشت.» به نظم زیستی امام خویش درآییم که رستگاری دقیقا همین است.